- عمل آمدن
- اجرا شدن، انجام شدن
پرورش یافتن، رشد کردن
آماده شدن، ساخته شدن
معنی عمل آمدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برای کاری آماده شدن
عاقل شدن، هوشیار شدن
گوشت نو آوردن، به هوش آمدن چاق شدن فربه گشتن، یا به حال آمدن، بهوش آمدن هوش خود را باز یافتن
کار کردن، رفتار کردن، جراحی کردن، اثر کردن
انجام دادن، اجرا کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
ایجاد کردن، تولید کردن
پرورش دادن، مورد مصرف قرار دادن، به کار بستن
مهیا کردن، آماده کردن
حرص ورزیدن آزمند گردیدن، امید بستن
شگفتی نمودن به شگفت آمدن یا عجب آمدن کسی را. تعجب کردن وی: مرا عجب آمد
انجام دادن رفتار کردن انجام دادن: اقبال تو بلندی نمود و خدای تعالی به مصلحت خود عمل کرد
کار سپردن حکومت محلی را به کسی دادن، تولیت دادن
پزافتن
ننگ داشتن
Function, Act, Fare, Operate
действовать , делать , функционировать , работать
handeln, sich schlagen, funktionieren, betreiben
діяти , ходити , функціонувати , працювати
działać, podróżować, funkcjonować, pracować
agir, sair, funcionar, operar
actuar, salir, funcionar, operar
agir, se débrouiller, fonctionner, opérer
agire, fare, funzionare, operare
handelen, reizen, functioneren, bedienen
काम करना , कार्य करना , काम करना
bertindak, bepergian, berfungsi, mengoperasikan
يعمل , يفعل , عمل
행동하다 , 지나가다 , 작동하다 , 작동하다
לפעול , לנסוע , לפעול , לפעול
行动 , 经营 , 运作 , 操作
行動する , 出発する , 機能する , 操作する
hareket etmek, gitmek, işlev görmek, çalıştırmak
kutenda, kwenda, kufanya kazi, kuendesha
กระทำ , เดินทาง , ทำงาน , ปฏิบัติการ